نمیدونم این چند روز همش دلم میخواد بخوابم
انگاری دست خودم نیست
هر فرصتی گیر میاد چشمامو میبندم و میرم
فاصله ی بین انجام دادن دو تا کار کنار مامانم بود که تو اتاق هیترو بغل کردم و خوابیدم
به جز این ...
واسه خاطر مشکل به وجود اومده هی میگم خودتو جمع کن دیگه
یه برنامه ریزی درست حسابی بکن کاراتو پیش ببر
بهم گفت تو میتونی این مشکلم رد کنی مثل همیشه
من میشناسمت.منطقی هم هستی زود سر پا میشی.مثل مشکلات قبلی
ولی راستش من این چند روز حتی حرف زدنام با خودم سسته
قبلا وقتی به خودم میگفتم دیگه بسه.دیگه پاشو به کارات برس.واقعا یه اراده ای داشتم و دیگه همه چی رو تموم میکردم.
اما الان این خودتو جمع کن دیگه هایی هم که به خودم میگم، بی حوصله و بدون قاطعیت و لقلقه ی زبانه.
مثل تصمیم بلند شدن از رخت خواب اول صبح جمعه که عمرش فقط چند ثانیه اس، تا به خودت بیای ظهر جمعه شده و شما خواب بودین.
- جمعه ۲ دی ۰۱ , ۱۹:۱۷